سلام آقا ؛سلام مولای نجابت؛ که به ما هیچ نگفتید
به ما نگفتید که ما چه کسی هستیم؛ما چی هستیم؛ما از کجا آمده ایم ؛و به کجا می رسیم؛؛؛؛
به ما از بی وفاییمان ؛ از عهد شکنیمان؛از گناهانمان که شما برایمان استغفار می کنید نمی گویید؛؛؛
از محبت خود هم نمی گویید؛؛؛؛؛؛؛؛؛ اما در عوض ما گنه کاران می گوییم؛؛؛؛
می گوییم:
خدایا؛مشکلاتمان زیاد شده است؛؛؛؛؛........
خدایا؛فساد بی داد می کند؛؛؛؛؛؛..........
خدایا مریض هایمان دوایی به جز ظهور ندارند؛؛؛؛؛؛
پس ظهور کن؛؛؛؛؛؛؛؛..........
..........
و شما تمام این ها را می شنوی ؛و نمی گویی پس من چه؛؛؛؛؛؛؛
نمی گویی ؛های مردمان ؛من سرور و مولا و آقا و امامتان و پدر دلسوزتان هستم
من هستم که هزار سال است که درد و رنج غیبت را با درد و رنج روی کبود؛ فرق ضربه خورده؛
سر های از تن جدا؛ گوشواره های سه ساله؛و تک تک این مصیب ها را با هم آمیخته ام ؛؛؛؛؛
و هیچ نگفتم؛ و برای گناهانتان استغفار کردم و از برای صواب هایتان خدا را شکر؛؛؛
..............
اما حال من می گویم:؛؛
و نمی دانم چرا خجالت رویمان را سرخ و سفید نمی کند؛
آیا کسی در این دنیای خاکی نیست که بگوید که تو کی هستی که می گویی درد و رنجت زیاد شده است؛؛؛؛؛؛؛؛؛
تو کی هستی:که سر از تن جده را بر فراز نیزه ها مانند غدیر فراموش کردی ؛ وحال با چه رویی از خدا طلب ظهور برای مشکلات خودت می کنی؛
ما نماز هایمان را خوب می خوانیم؛یا عبادتهای دیگرمان را از سر اخلاص و برای خدا انجام می دهیم؟ که حال دعا بر امر فرج برای رفع مشکلاتمان می کنیم
؛ما خیلی بنده های خوبی بودیم که خداوند دستور فرج دهند؛
......................
آیا تا به حال شده است که بگوییم ؛ پهلوی دخت رسول خدا راشکسته اند
سر پسر اشرف مخلوقات را بر نیزه نهادند؛
تا به حال گفته ایم به خاطر دل سه ساله ظهور کن
نمی دانم ما چه یارانی هستیم؛؛؛؛؛؛؛؛؛
و نمی دانم شما چقدر بزرگوارید که هیچگاه این را به ما نگفتید؛؛؛؛؛هیچگاه؛؛؛؛؛؛؛؛